داستان كوتاه مرگ همكار

مشاور شركت بيمه پارسيان

داستان كوتاه مرگ همكار

۲۹ بازديد ۰ نظر

يك روز وقتى كارمندان به اداره رسيدند، اطلاعيه بزرگى را در تابلوى اعلانات ديدند كه روى آن نوشته شده بود: ديروز فردى كه مانع پيشرفت شما در اين اداره بود درگذشت. شما را به شركت در مراسم تشييع جنازه كه ساعت ١٠ در سالن اجتماعات برگزار مى شود دعوت مى كنيم. در ابتدا، همه از دريافت خبر مرگ يكى از همكارانشان ناراحت مى شدند امّا پس از مدتى، كنجكاو مى شدند كه بدانند كسى كه مانع پيشرفت آن ها در اداره مى شده كه بوده است. اين كنجكاوى، تقريباً تمام كارمندان را ساعت١٠ به سالن اجتماعات كشاند. رفته رفته كه جمعيت زياد مى شد هيجان هم بالا مى رفت. همه پيش خود فكر مى كردند: اين فرد چه كسى بود كه مانع پيشرفت ما در اداره بود؟ به هر حال خوب شد كه مرد! كارمندان در صفى قرار گرفتند و يكى يكى نزديك تابوت مى رفتند و وقتى به درون تابوت نگاه مى كردند ناگهان خشكشان مى زد و زبانشان بند مى آمد. آينه اى درون تابوت قرار داده شده بود و هر كس به درون تابوت نگاه مى كرد، تصوير خود را مى ديد. نوشته اى نيز بدين مضمون در كنار آينه بود : تنها يك نفر وجود دارد كه مى تواند مانع رشد شما شود و او هم كسى نيست جزء خود شما. شما تنها كسى هستيد كه مى توانيد زندگيتان را متحوّل كنيد. شما تنها كسى هستيد كه مى توانيد بر روى شادى ها،تصورات و موفقيت هايتان اثر گذار باشيد. شما تنها كسى هستيد كه مى توانيد به خودتان كمك كنيد.


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد