مژده بده مژده بده يار پسنديد مرا
سايه ي او گشتم و او برد به خورشيد مرا
جان دل و ديده منم گريه ي خنديده منم
يار پسنديده منم يار پسنديد مرا
كعبه منم قبله منم سوي من آريد نماز
كان صنم قبله نما خم شد و بوسيد مرا
پرتو ديدار خوشش تافته در ديده ي من
آينه در آينه شد ديدمش و ديد مرا
چون سر زلفش نكشم سر ز هواي رخ او
باش كه صد صبح دمد زين شب اميد مرا
پرتو بي پيرهنم جان رها كرده تنم
تا نشوم سايه ي خود باز نبينيد مرا