محمد كاظم كاظمي

مشاور شركت بيمه پارسيان

محمد كاظم كاظمي

۲۷ بازديد ۰ نظر


روحم و روي ابر مي خوابم

خسته‌ام ، توي قبر مي‌خوابم !

بوسه‌ ات مانده روي بازويم

مادرم گريه مي‌كند رويم

توي يك قبر تنگ و بن‌بستم

مثل يك مرده در خودم هستم !

روح من داغ و نيمه‌جان مانده

چشم‌هايم به آسمان مانده

حالت گيجي بدي دارم

استخوان ‌درد ممتدي دارم

بوي باران گرفته پيرهنم

مزه‌ي سنگ مي‌دهد دهنم !

زنگ تو از صدام افتاده

روحم از پشت بام افتاده

خاك مي‌ريزد از نفس‌هايم

دو ٬ سه ساعت شده كه اينجايم

نور افتاده بر سر و رويم

يك فرشته نشسته پهلويم

عطر بالش يواش مي‌آيد

بوي سيب از صداش مي‌آيد

نفسش توي قبر ، پخش و پلاست

شكل روياي مادرم، حوّاست !

شكل يك سيب سرخ ، در سبد است

اسم و فاميل مرده را بلد است

ساكن برج سوم ماه است

بال‌هايش بلند و كوتاه است

مثل يك ماه ، توي بافه‌ي نور

مايه ‌ي دلخوشي اهل قبور !

رو به رويم نشسته با خنده

« قطعه تون و  رديفتون ، چنده؟ » 

قبر من يك چراغ كم دارد

قبر پايين ، كرايه هم دارد؟

من كمي آفتاب مي‌خواهم

هفته‌اي يك كتاب مي‌خواهم

نه ! نريزيد ! آب لازم نيست

سنگ قبر و گلاب لازم نيست

يك فضاي سپيد مي‌خواهم

سيم كارت جديد مي‌خواهم

كنج اين قبر شكل كافه شود

«حافظ سايه» هم اضافه شود !

اولين پنجشنبه‌ي هر ماه

مثنوي‌خواني است با ارواح !

حق تفسير مال مولاناست

روح او پنجشنبه‌ها اينجاست !

شمس يك گوشه تلخ مي‌خندد

مثنوي را نخوانده، مي‌بندد

آشناها كنار هم هستند

اين طرف بچه‌هاي بم هستند

چه بهشت و جهنمي داريم

روزها توي قبر بي‌كاريم !

اين طرف‌ها غريبي و غم نيست

دور و بر روح آشنا كم نيست

مي‌رسد حافظ از سرازيري

با سيه چشم ناز كشميري

حيف شد ! زنده‌اي و من تنهام

سال‌هايي كه بعد تو اينجام

لطفاً اين روزها به لطف خدا
يك تصادف بكن ، بمير و بيا !
تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد