عين شيرين شست و شويي ده ، تن بي تاب را
تا كه از يك گوشه ، چشمانم بپايد آب را
صبح ها تابيدن خورشيد با فرمان توست
بستگي دارد بخواهي يا نخواهي خواب را
چارۀ ديوانگي هايم فقط اين است گاه
زير باران گز كنم تجريش تا نواب را
شاعران عمري به دنبال تو مي گشتند ، دوست
از نشان خانه ات آگاه كن سهراب را
داستان كوتاه آموزنده
داستان كوتاه آموزنده71
داستان كوتاه آموزنده61