پيدا بكن يك آدمِ آدم تري را
و شانه هاي محكم و محكم تري را
آقاي خوبي كه دلش سنگي نباشد
معشوق هاي دوستت دارم تري را!
من را رها كن هرچه مي خواهي تو داري
از دست خواهي داد چيز كمتري را
با گيسوانت باد بازي كرد و رقصيد
و زد رقم ، آينده ي درهم تري را
تو آخر اين داستان بايد بخندي
پس امتحان كن عاشق بي غم تري را
من مي روم ، آرام آرام از همه چيز
هر روز مي بيني منِ مبهم تري را
من را ببخش از اين خداحافظ ، خداحا...
پيدا نكردم واژه ي مرهم تري را!
داستان كوتاه آموزنده
داستان كوتاه آموزنده71
داستان كوتاه آموزنده61