حسين زحمتكش

مشاور شركت بيمه پارسيان

حسين زحمتكش

۳۰ بازديد ۰ نظر

 

گرگم و دربه در خصلت حيواني خويش
ضرر اندوختم از اين همه چوپاني خويش

تا نفهمند خلايق كه چه در سر دارم
سالياني زده ام مُهر به پيشاني خويش

منم آن ارگ، كه از خواب غرور آميزش
چشم واكرده سحرگاه به ويراني خويش

رد شدي از بغل مسجد و حالا بايد...
يا بچسبيم به تو يا به مسلماني خويش

گاه دين باعث دل سنگي ما آدم هاست
حاجيان رحم ندارند به قرباني خويش

توبه گيريم كه بازست درش، سودش چيست؟!
من كه اقرار ندارم به پشيماني خويش!

مُهر را پس بده اي شيخ كه من بگذارم
سر بي حوصله بر نقطه ي پاياني خويش!

 


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد