افشين يدالهي

مشاور شركت بيمه پارسيان

افشين يدالهي

۲۷ بازديد ۰ نظر
يك شب دلي به مسلخ خونم كشيد و رفت

ديوانه اي به دام جنونم كشيد و رفت

پس كوچه هاي قلب مرا جستجو نكرد

اما مرا به عمق درونم كشيد و رفت

تا از خيال گنگ رهايي رها شوم

بانگي به گوش خواب سكونم كشيد و رفت

شايد به پاس حرمت ويرانه هاي عشق

مرهم به زخم فاجعه گونم كشيد و رفت

ديگر اسير آن من بيگانه نيستم

از خود چه عاشقانه برونم كشيد و رفت


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد