بده به دست من اين بار بيستون ها را
كه اين چنين به تو ثابت كنم جنون ها را
بگو به دفتر تاريخ تا سياه كند
به نام ما همۀ سطرها، ستون ها را
عبور كم كن از اين كوچه ها كه مي ترسم
بسازي از دل مردم كلكسيون ها را
منم كه گاه به ترك تو سخت مجبورم
تويي كه دوري تو شيشه كرده خون ها را
ميان جاده بدون تو خوب مي فهمم
نوشته هاي غم انگيز كاميون ها را!
داستان كوتاه آموزنده
داستان كوتاه آموزنده71
داستان كوتاه آموزنده61