تابستان ...
زير لباسهامان
به يك اندازه گُر مي گيرد
تو كم مي آوري
يقۀ پيراهنت باز مي شود
و آستين هايت كوتاه مي آيند
اما من
با زنانگي ام كنار مي آيم
تا تو
مردانگي ات گُر نگيرد
و دلت مرا نخواهد
شايد خدا نمي داند
روسري هاي من
براي اتفاقات بزرگ
كوچكند.
داستان كوتاه آموزنده
داستان كوتاه آموزنده71
داستان كوتاه آموزنده61