چون بلبلِ مست راه در بستان يافت
رويِ گل و جامِ باده را خندان يافت
آمد به زبان حال در گوشم گفت
درياب كه روزِ رفته را نتوان يافت
چون بلبلِ مست راه در بستان يافت
رويِ گل و جامِ باده را خندان يافت
آمد به زبان حال در گوشم گفت
درياب كه روزِ رفته را نتوان يافت