اطرافم ...
پر از روياهاي سقط شده اي ست
كه بر گيسوي تنهايي ام چنگ انداخته ،
و از هر سو
اعصابِ دقايقم را مي كشند
جيغ بلندي شده
روزهايم
در سمفونيِ ناكوكِ زمانه
و من
بغضي بي ترانه
زيرِ خاكستر رويا!
اطرافم ...
پر از روياهاي سقط شده اي ست
كه بر گيسوي تنهايي ام چنگ انداخته ،
و از هر سو
اعصابِ دقايقم را مي كشند
جيغ بلندي شده
روزهايم
در سمفونيِ ناكوكِ زمانه
و من
بغضي بي ترانه
زيرِ خاكستر رويا!