مهدي جهاندار

مشاور شركت بيمه پارسيان

مهدي جهاندار

۲۷ بازديد ۰ نظر

برف از بس كه در اين باد ، پريشان شد و ريخت

رفت و خود را به بيابان زد و باران شد و ريخت

شمع و پروانه يكي ، مسجد و ميخانه يكي

بس كه بايد همه در پاي تو ويران شد و ريخت

مست مي آمد و آن باده كه در دستش بود

آبروي دو جهان بود ، مسلمان شد و ريخت

آبروي دو جهان ، خون گلوي دو جهان

اشك هاي تو در آن سوي بيابان شد و ريخت

لب اين رود نشست و كفِ آبي برداشت

كه نگاهش به تو افتاد و پشيمان شد و ريخت

اي كه نزديك تري از رگ گردن به بهار

غنچه ات قطره اي از خون شهيدان شد و ريخت


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد