چنان فشرده شب تيره پا كه پنداري
هزار سال بدين حال باز مي ماند
به هيچ گوشه اي از چارسوي اين مرداب
خروس آيۀ آرامشي نمي خواند
چه انتظار سياهي
سپيده مي داند؟
چنان فشرده شب تيره پا كه پنداري
هزار سال بدين حال باز مي ماند
به هيچ گوشه اي از چارسوي اين مرداب
خروس آيۀ آرامشي نمي خواند
چه انتظار سياهي
سپيده مي داند؟