دمي به باغ نرفتيم تا بهار گذشت
ز عشق خاطره اي ماند و چون غبار گذشت
هنوز چشم به راهم كه باز مي گردي
تمام زندگي من در انتظار گذشت
پس از تو زمزمۀ عاشقانه شد خاموش
و لحظه ها همه با چشم اشكبار گذشت
دلم چو كلبۀ متروك و سرد، خالي ماند
چها كه بر سر اين باغ بي بهار گذشت
طنين گريۀ من در سكوت مي پيچد
مرا پناه بده، كار من ز كار گذشت