انگار مدتي است مسافر نديده ايد
بر سنگفرش حادثه عابر نديده ايد
اين گونه چشم خيره به سويم نشسته ايد
مردم! مگر قيافۀ شاعر نديده ايد؟
يك بار هم به فكر پريدن نبوده ايد
در طول عمر، مرغ مهاجر نديده ايد؟
ما را به كوچ، مسخره و پوچ خوانده ايد
اي شهرتان خراب! عشاير نديده ايد
تنها اسير خانۀ سيماني خوديد
اي ساكنان درد! مسافر نديده ايد