رويا نبود، خاطره نه، دلپذيرتر
بود از تمام منظره ها بي نظيرتر
او رفت و گفت: «پشت سرم آب هم نپاش»
وقتي كه رفت در پي او شد مسير، تر
دست و دلش نرفت فراري شود ز من
از دست من رها شد و در دل اسيرتر
مجنون به كوه زد كه بفهمند مردمان
در راه عشق كوه و كمر دلپذيرتر
جويي كه بود در پي دريا بزرگ شد
رودي كه نيست طالب دريا حقيرتر
من آدمم، تو آدمي و كوه نيستيم
پس مي رسم به چشم تو گيرم كه ديرتر
داستان كوتاه آموزنده
داستان كوتاه آموزنده71
داستان كوتاه آموزنده61