تا كي بهار باشي و پاييز بشمري؟
با باد، برگ هاي گلاويز بشمري؟
اي سرو سربلند، تو بر شانه ات چقدر
گنجشك هاي از گله لبريز بشمري؟
من بال و پر شكسته ام، از من بدون تو
چيزي نمانده است كه ناچيز بشمري
شايد تو نيز عشق درخت و پرنده را
يك ماجراي تلخ و غم انگيز بشمري
اما مرا به ياد تو حتماً مي آورد
هر جوجه اي كه آخر پاييز بشمري