از رفتنت يك عمر بايد بگذرد تا سر
_ گرمم كند دنيا به چيزي از شما بهتر
ترديد دارم چشم هايم از چه دلتنگند
از رفتنت يا از سفرهايي كه دست آخر
ديوار مي بندند بين خاطرات ما
ديوار يك ديو است اما كور اما كر
دارند دارم مي زنند از دوري ات اصلاً
ساعات تنها بودن شب هاي شهريور
ممتد شده ديگر خيالي از تو راحت نيست
هي مي زنم از بيقراري پرسه در دفتر
پر مي گشايم آسمان گم مي شود در من ...