يك راه بيش نيست مرا
يك راه بيش نيست
راهيست پر خطر
هر چند بر خلاف جهتِ امن و عافيت
ظلماني و خموش
در قعر هر چه شبِ شومِ بي سحر
راهي كه امتدادش
نه مقصدي پديد و نه همراه و همسفر
هرگز نمي شوم
همرنگ اين جماعتِ آسان پرستِ گم
در راه پر تزاحمِ اندوه بارشان
دل مي زنم به لُجّۀ اين بحرِ بي گدار
اين راهِ كم گذر.
داستان كوتاه آموزنده
داستان كوتاه آموزنده71
داستان كوتاه آموزنده61