كسي كه اسلحه اش را پر مي كند
نيمي از مرگ را رفته است
كسي كه ساكش را مي بندد
نيمي از راه را
و كسي كه در باران ايستاده است
نيمي از تنهايي را
بارها در واژه هاي دو نفره چرخيده ام
اما تنهايي از ماشين لباسشويي كم نشده است
از ميز آشپزخانه
و تختي كه نامش را فراموش كرده است
همۀ ما تنهاييم
و پرواز دستۀ كلاغ ها به وجدمان مي آورد.