اي خاك ترك پوش من اي جام عطش نوش
اي خاطرۀ زخمي با درد هم آغوش
اي كهنه درختان تو در برف شكسته
اي سرخ شكوفا شده، اي باغ كفن پوش
دريايي و آرامشت از موج هراس است
تنهايي و تنهايي ات از وحشت آغوش
چون سيل بسوزد همه اهريمنيان را
زخمي كه خروشان شده از خاك سياووش
خاكستر ويراني ات اغاز جنون است
اي شعلۀ پرپر شده، اي خفتۀ خاموش
در سينه به يادت جگري سوخته دارم
اي داغ فروخورده ام، اي ياد فراموش