زير دو پاي تو تمام پيكرم سر بود
اندام تو زير سرم يكباره دامن شد
يك بوسه مثل يك جرقه بر لبم گل داد
انبار باروت تنت ناگاه روشن شد
يكپارچه لبهاي تو آغوش شد بانو
بي اختيار و مست، گرم بوسه دادن شد
يك تازه داماد خجل در چشم هايت مُرد
يك نوعروس مست در چشمان من زن شد
داستان كوتاه آموزنده
داستان كوتاه آموزنده71
داستان كوتاه آموزنده61