حلقه تا بر سر زلف تو گلندام افتاد
هيچ دل نيست مگر آنكه در اين دام افتاد
در ازل پرده ميان من و معشوق نبود
در تعيّن شدم و كار به پيغام افتاد
سر برآرم به جنون جامه به تن چاك زنم
پرده پوشي چه كنم طشت من از بام افتاد
در ره عشق سلامت همه در رنج و بلاست
كام آنراست كه دلخسته و ناكام افتاد
مستي ما بود از گردش چشم ساقي
سر و كار دگران است كه با جام افتاد