خسرو احتشامي

مشاور شركت بيمه پارسيان

خسرو احتشامي

۳۲ بازديد ۰ نظر

به لب چشمه سر شب به شتاب آمده بود

كوزه بر دوش، پي بردن آب آمده بود

 

خوي وحشي نگهان ده بالا را داشت

آب از ديدن او در تب و تاب آمده بود

 

در هوا از نفسش عطر گل سنجد ريخت

شادي انگيزتر از بوي گلاب آمده بود

 

پيرمردان همه گفتند كه همزاد پري ست

بس كه شاداب ز جوبار شباب آمده بود

 

كوزه در آب فرو رفته و از قهقه اش

اشك در چشم بلورين حباب آمده بود

 

رقص را در گذر باد به ريواس تنش 

مخملي بود كه از كوچۀ خواب آمده بود

 

عصمتش راه به هر دزد نگاهي مي بست

گرچه سكر آور و سرمست و خراب آمده بود


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد