اي گرم تر از پنجۀ خورشيد نگاهت
اي چشم پلنگان جهان خيرۀ ماهت
يك چند از اين خاك گذر كردي و مانده ست
چشمان زمين تا به ابد چشم به راهت
مصراع به مصراع نفس مي كشم از تو
انگار پرم آه پرم از تب آهت
مصراع به مصراع مرا زير و زبر كن
اي زلزله در زلزله امواج نگاهت
من گم شده ام گم شده ام در شبت اي ماه
درياب مرا در خم گيسوي سياهت
داستان كوتاه آموزنده
داستان كوتاه آموزنده71
داستان كوتاه آموزنده61