در سينه ام عجيب هياهو شده ست باز
شيري درنده عاشق آهو شده ست باز
گويي كتاب قصۀ زيبا و كهنۀ
دست و ترنج و تيغۀ چاقو شده ست باز
عقلم به غير عشق به جايي نمي رسد
با سنگ، راه آينه همسو شده ست باز
بوي بهشت مي رسد از دور، بر مشام
موهاي اوست يا گل شب بو شده ست باز؟
اقرار مي كنم كه پس از سال هاي سال
دست دلم براي كسي رو شده ست باز