آرام كسي رد شده اما ضربانش
بايد بنويسم غزلي تا هيجانش…
عطر خوش نعناي تو در حلقهاي از دود
سرگيجۀ اين شهر، من و نقش جهانش
آواز بياتي و چه خوب است كه يك شب
عريـان بشوي در وسط جامه درانش
از روي لب توست كه در حاشيۀ قم
هي شعبه زده حاجحسين و پسرانش
اين شعر فقط تاب و تب رد شدنت بود
چيزي كه عيان است چه حاجت به بيانش
دنبالۀ موهاي تو بر صفحۀ كاغذ
آرام كسي رد شده امـا ضربانش…
داستان كوتاه آموزنده
داستان كوتاه آموزنده71
داستان كوتاه آموزنده61