گريستم ...
بر دانه هاي گندم
كه آرام و آسوده
در گهواره هاي سبوس خفته اند
بي خبر از راه پيشِ رو
از ضربت داس
پتك خرمن كوب
سنگ هاي خوردكنندۀ آسياب
ضربه هاي خميرگير
آتش سوزان تنور
از هم دريدن
بين دندان هاي گرسنه
و سقوط ...
در خندق بلاي آدمي.
گريستم ...
بر دانه هاي گندم
كه آرام و آسوده
در گهواره هاي سبوس خفته اند
بي خبر از راه پيشِ رو
از ضربت داس
پتك خرمن كوب
سنگ هاي خوردكنندۀ آسياب
ضربه هاي خميرگير
آتش سوزان تنور
از هم دريدن
بين دندان هاي گرسنه
و سقوط ...
در خندق بلاي آدمي.