آه دوباره همان چشم ها
كه زماني مرا چنان عاشقانه سلام مي داد
و دوباره همان لبها
كه زندگي ام را شيرين مي كرد
و دوباره همان صدا
صدايي كه زماني چنان مشتاقانه مي شنيدمش
فقط من همان نيستم كه بودم
به خانه بازگشته ام اما دگرگون
از بازوان سفيد و زيبايش
كه سفت و عاشقانه به دورم مي پيچيد
به قلبش رسيده ام
به احساسات راكد و بي حوصله.