وقتي دل من از همه دنيا كلافه است
وقت قرار ما دو نفر، كُنج كافه است
مي نوشم از نگاه تو يك استكان غزل
ديگر چه جاي گفتن حرف اضافه است؟!
تصويرهاي زشت، فراموش مي شوند
تا چشم، محو آينه اي خوش قيافه است
بي عشق دوست، جاذبه اي نيست در جهان
دنيا بدون روي تو حرفي گزافه است
وقتي كه رنگ چشم تو شد سرنوشتِ من
ديگر چه جاي قهوه و فال و خُرافه است؟!
ما با زبان شعر و غزل حرف مي زنيم
اظهار عشق ما دو نفر در لفافه است
هر شب براي وصل، توسل نموده اي
تعويذ اشكهاي تو لاي ملافه است