تو را دوست دارم چون نان و نمك
چون لبان گُر گرفته از تب
كه نيمه شبان در التهاب قطره اي آب
بر شير آبي بچسبد
تو را دوست دارم
چون لحظۀ شوق، شبهه، انتظار و نگراني
در گشودن بستۀ بزرگي
كه نمي داني در آن چيست
تو را دوست دارم
چون سفر نخستين با هواپيما
بر فراز اقيانوس
چون غوغاي درونم
لرزش دل و دستم
در آستانۀ ديداري در استانبول
تو را دوست دارم چون گفتن «شكر خدا زنده ام.»