ياسر قنبرلو

مشاور شركت بيمه پارسيان

ياسر قنبرلو

۳۶ بازديد ۰ نظر

شطرنج بازي مي كند اما نمي داند

در آستينش مهره هاي مار هم دارد

 

يك بار برده غافل از اينكه پس از چندي

اين بازي پر دردسر تكرار هم دارد

 

بايد كلاغان، كشور او را نگه دارند

وقتي كه مي بندد دهان بازهايش را

 

از تخت ها و چشم ها يك روز مي افتد

شاهي كه نشناسد غم سربازهايش را

 

من مي شناسم هم وطن هاي غريبم را

آن ها كه در هر خانه اي خاكستري هستند

 

اين ها كه در سطح خيابان چيده اي انگار

سرباز هاي سرزمين ديگري هستند!

 

وقتي كه نوحي نيست كشتي هم نخواهد بود

آرامشي ديگر پس از طوفان نمي ماند

 

اخبار را شايد ولي احساس را هرگز

همواره بعضي چيز ها پنهان نمي ماند


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد