در زمهرير اين همه روياي يخ زده
گل كن هلا ترنم لب هاي يخ زده!
وهمي غريب در دل من ريشه كرده است
چيزي شبيه يك شب يلداي يخ زده
كار دل ـ اين شكسته ـ به ديوانگي كشيد
در ازدحام اين همه نجواي يخ زده
خورشيد من !بتاب براي خدا مرا
مگذار در تصرف شب هاي يخ زده
امروز هم گذشت ولي تو نيامدي
من ماندم و مصيبت فرداي يخ زده