غزليات خاقاني (اي آتش سوداي تو خون كرده جگرها)

۳۷ بازديد ۰ نظر


اي آتش سوداي تو خون كرده جگرها   بر باد شده در سر سوداي تو سرها در گلشن اميد به شاخ شجر من   گلها نشكفند و برآمد نه ثمرها اي در سر عشاق ز شور تو شغب‌ها   وي در دل زهاد ز سوز تو اثرها آلوده به خونابه‌ي هجر تو روان‌ها   پالوده ز انديشه‌ي وصل تو جگرها وي مهره‌ي اميد مرا زخم زمانه   در ششدر عشق تو فرو بسته گذرها كردم خطر و بر سر كوي تو گذشتم   بسيار كند عاشق ازين گونه خطرها خاقاني از آنگه كه خبر يافت ز عشقت   از بيخبري او به جهان رفت خبرها
تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد