دلربايانه (صائب تبريزي)

مشاور شركت بيمه پارسيان

دلربايانه (صائب تبريزي)

۲۹ بازديد ۰ نظر

دلربايانه دگر بر سر ناز آمده‌اي
از دل من چه به جا مانده كه باز آمده‌اي
در بغل شيشه و در دست قدح، در بر چنگ
چشم بد دور كه بسيار بساز آمده‌اي
بگذر از ناز و برون آي ز پيراهن شرم
كه عجب تنگ در آغوش نياز آمده‌اي
مي بده، مي بستان، دست بزن پاي بكوب
به خرابات نه از بهر نماز آمده‌اي
آنقدر باش كه من از سر جان برخيزم
چون به غمخانه‌ام اي بنده نواز آمده‌اي
چون نفس سوختگان مي‌رسي اي باد صبا
مي‌توان يافت كزان زلف دراز آمده‌اي
چون نگردد دل صائب ز تماشاي تو آب؟
كه به رخساره‌ي آيينه گداز آمده‌اي
اي جهاني محو رويت،
اي جهاني محو رويت، محو سيماي كه‌اي؟
اي تماشاگاه عالم، در تماشاي كه‌اي؟
عالمي را روي دل در قبله‌ي ابروي توست
تو چنين حيران ابروي دلاراي كه‌اي؟
شمع و گل چون بلبل و پروانه شيداي تواند
اي بهار زندگي آخر تو شيداي كه‌اي؟
چون دل عاشق نداري يك نفس يك‌جا قرار
سر به صحرا داده‌ي زلف چليپاي كه‌اي؟
چشم مي پوشي ز گلگشت خيابان بهشت
در كمين جلوه‌ي سرو دلاراي كه‌اي؟
نشكني از چشمه‌ي كوثر خمار خويش را
از خمار آلودگان جام صهباي كه‌اي؟


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد