باد ازكدام سمت بيابان وزيده است
كاين گونه باغ لحن تو خشك و تكيده است
دل داده ام به گرمي آوازهاي تو
بامن نگوگلوي توديگربريده است
من از طلسم پنجره ها حرف مي زنم
من از شبي كه در دل روزم خزيده است
دستان من به لرزش شوق تو مبتلاست
بامن پرنده ايست كه بامت گزيده است
با من مگو ترنم دريايي تو را
مرداب ياس در تب نفرت كشيده است
از شب،هراس،از شب و توفان،خلاصه كن
چشمان من از اينهمه بسيار ديده است
دل دل نكن نگوكه تمام است آه نه
اين قصه سال هاست به پايان رسيده است