***
سرش به نيزه به گل هاي چيده مي ماند
به فجر از افق خون دميده مي ماند
يگانه بانوي پرچم به دوش عاشورا
به نخل سبز ز ماتم تكيده مي ماند
ميان خيمه ي آتش گرفته، طفل دلم
به آهويي كه ز مردم رميده مي ماند
شب است گوش يتيمان ز ضربت سيلي
به لاله هاي ز حنجر دريده مي ماند
رقيه طفل سه ساله كه حوري حرم است
به آن كه رنج نود ساله ديده مي ماند
امام صادق حق پشت ناقه ي عريان
به زير يوغ چو ماه خميده مي ماند
شوم فداي شهيدي كه در كنار فرات
به آفتاب به خون آرميده مي ماند
هلال يك شبه ي من، ز چيست خونيني؟
نگاه تو به دل داغ ديده مي ماند
حكايت احد و اشك چشم خونينش
به اختران ز گردون چكيده مي ماند
اين شعر بسيار زيبا از شاعر دلسوخته اهل بيت آقاي احد ده بزرگي مي باشد .
***
باز هم شعر ديگري از استاد احد ده بزرگي
گل خوش رنگ و بوي من حسين است
بهشت آرزوي من حسين است
مزن دم پيش من از لاله رويان
كه يار لاله روي من حسين است
من آن مداح مست سينه چاكم
كه ممدوح نكوي من حسين است
همه در گفتگوي اين و آنند
وليكن گفتگوي من حسين است
سخن بي پرده مي گويم زمستي
مي و جام و سبوي من حسين است
چو مرغ حق كه از حق ميزند دم
طنين هاي و هوي من حسين است
از آن بر تربتش سايم جبين را
كه عز و آبروي من حسين است
احد گوئي از آن باشد شعارم
كه پير و نكته گوي من حسين است
***