تا شعلة هجران تو خاموش كنم
بر آتش دل ز صبر، سرپوش كنم
بسيار بكوشيدم و، نتوانستم
يك لحظه غم تو را فراموش كنم
اي كاش، دمي دهد امانم اين اشك
تا نقش تو را به ديده منقوش كنم
آخر چه شود، شبي به خوابم آئي
تا جام محبت تو را نوش كنم
بنشيني و، در برت، مرا بنشاني
تا زمزمة نوازشت گوش كنم
گر بار دگر مرا در آغوش كشي
صد بوسه بر آن دست و بر آن دوش كنم
سجاده تو، كه ميدهد بوي تو را
برگيرم و، بوسم و، در آغوش كنم
چون درد فراق تو، ز حد درگذرد
زين عطر تو قلب خويش، مدهوش كنم
از حمله غارت به دلم آتشهاست
اين داغ، عيان، ز لاله گوش كنم
گويند به من، يتيم غارت زده ام
زآن چشمة چشم خويش پرجوش كنم
ديگر اگر اي پدر نخواهي برگشت
برخيزم و، پيكرم سيه پوش كنم؟
اين داغ حسين، جاودان است (حسان)
هرگز نتوان به اشك، خاموش كنم
شعر از : حبيب الله چايچيان (حسان)
***