♦ اي كه در رنج و عذابي ! تو آنگاه رستگاري كه با ذات و هويت خويش يكي شوي
♦ آموختن تنها سرمايه اي است كه ستمكاران نمي توانند به يغما ببرند
♦ مردم ! هشدار ! كه زيبايي زندگاني ست ، آن زمان كه پرده گشايد و چهره برنمايد .
♦ رابطه قلبي دو دوست نياز به بيان الفاظ و عبارات ندارد
♦ هشدار ! تنها به عزم نياز اگر به معبد درون شويد ، هرگز هيچ نيابيد
♦ اگر بكوشي و در پي نصيبي حتي براي خود باشي بدان كه صالحي
♦ معرفت زماني تكامل مي يابد كه كار و كوشش با آن همراه باشد
♦ بجاست دوستي بخواهي كه به روزهايت تلاش و به شبهايت آرامش بخشد
♦ شادماني اسطوره ايست كه در جستجويش هستيم
♦ آرامش گهواره اي ست بر دامن خاك و سنگ پله هايي به جانب افلاك
♦ از ابرانسان است كه انسان هاي برتر دلگرمي و شجاعت مي گيرند
♦ عشق هنگامي كه شما را مي پرورد شاخ و برگ فاسد شده را هرس مي كند
♦ به روياها ايمان بياوريد كه دروازه هاي ابديت اند
♦ انسان فـرزانه با مشعـل دانش و حكمت، پيش رفته و راه بشريت را روشن مي سازد
♦ ايمان از كردار جدا نيست و عمل از پندار
♦ زجر كشيده ! تو آنگاه به كمال رسيده اي كه بيداري در خطاب و سخن گفتنت جلوه كند
♦ چه زيباست هنگامي كه در اوج نشاط و بي نيازي هستي دست به دعا برداري
♦ رنجديده ! اگر بكوشي تا چيزي از مال خويش را به مردم بذل كني بي ترديد رستگاري
♦ اگر
گام در معبدي نهادي تا اوج فروتني و هراس خود را اظهار كني ، براي هميشه
برتري كسي نسبت به كس ديگر نخواهي يافت . براي تو كافي است كه گام در معبدي
نهي ، بي آنكه كسي تو را ببيند
♦ هنگامي كه در سكوت شب گوش فرا دهي خواهي شنيد كه كوهها و درياها و جنگلها با خود كم بيني و هراس خاصي نيايش مي كنند
♦ چون عاشقي آمد، سزاوار نباشد اين گفتار كه : خدا در قلب من است ، شايسته تر آن كه گفته آيد : من در قلب خداوندم.
♦ اندوه و نشاط همواره دوشادوش هم سفر كنند و در آن هنگام كه يكي بر سفره ي شما نشسته است ، ديگري در رختخوابتان آرميده باشد.شما پيوسته چون ترازوييد بي تكليف در ميانه اندوه و نشاط
♦ بسياري از دين ها به شيشه پنجره مي مانند.راستي را از پس آنها مي بينيم، اما خود، ما را از راستي جدا مي كنند
♦ حاشا كه آواز آزادي از پس ميله و زنجير به گوش تواند رسيد و از گلوگاه مرغان اسير
♦ چه ناچيز است زندگي كسي كه با دست هايش چهره خويش را از جهان جدا ساخته و چيزي نمي بيند، جز خطوط باريك انگشتانش را
♦ نيازهاي انسان در حال دگرگوني است و تنها چيزي كه دگرگون نمي شود عشق به اوست ؟ زيرا عشق او بايد پاسخگوي نيازهايش باشد
♦ اگر كار و كوشش با محبت توام نباشد پوچ و بي ثمر است ، زيرا اگر شما با محبت به تلاش برخيزيد ، مي توانيد ارواح خويش را با يكديگر گره بزنيد و آنگاه همه شما با خداي بزرگ پيوند خورده ايد
♦ ذات آدمي اقيانوسي است خارج از محدوده وزن و سنجش . ذات خود را شكوفا مي سازد مانند گلي با گلبرگهاي غير قابل شمارش
♦ در پهنه ي پندار و خلسه ي خيال ، فراتر از پيروزيهاي خود بر نشويد ، و فروتر از شكستهاي خود نرويد
♦ پيشوايان ، دانه هاي نبات و گياهان ناشناخته و شگفت انگيزي هستند كه به هنگام باروري و كمال قلبشان به باد هديه مي شود تا بر روي زمين پراكنده شوند
♦ تاسف ، ابرسياهي است كه آسمان ذهن آدمي را تيره مي سازد در حالي كه تاثير جرائم را محو نمي كند
♦ نفرين بر او كه با بدكار به اندرز خواهي آمده همدستي كند. زيرا همرايي با بدكار مايه رسوايي، و گوش دادن به دروغ خيانت است
♦ به روزگار شيرين رفاقت سفره ي خنده بگستريد و نان شادماني قسمت كنيد . به شبنم اين بهانه هاي كوچك است كه در دل ، سپيده مي دمد و جان تازه مي شود
♦ اين كودكان فرزندان شما ني اند ، آنان پسران و دختران اشتياق حياتند و هم از براي او .از شما گذر كنند و به دنيا سفر كنند ، ليكن از شما نيايند . همراهي تان كنند ، اما از شما نباشند
♦ از يك خود كامه، يك بدكار، يك گستاخ، يا كسي كه سرفرازي دروني اش را رها كرده، چشم نيك راي نداشته باش
♦ دهش (بخشش )، آنگاه كه از ثروت است و از مكنت ، هر چه بسيار ، باز اندك باشد ، كه واقعيت بخشش ، ايثار از خويشتن است
♦ پند آموز است ماجراي مردي كه زمين را مي كاويد تا ريشه هاي بي ثمر را از اعماق زمين بيرون كشد ، اما ناگاه گنجي بزرگ يافت ؟!
♦ مگر نه چيزي كه امروز در تسلط توست ناچار روزي از دست تو خواهد رفت ؟ پس ، اكنون از ثروت خويش ببخش و بگذار فصل عطا يكي از فصلهاي درخشان زندگي تو باشد
♦ چشمه ساري كه خود را در اعماق درون شما پنهان ساخته است ، روزي قد خواهد كشيد و فوران خواهد كرد و با ترنم و نغمه راه دريا را درپيش خواهد گرفت
♦ شعوري كه در پهنه درون كسي فرود آمد ، هرگز دوبال خود را به ديگري عاريه نمي دهد
♦ هنگام نيايش به روح خود امكان اوج مي دهي تا در همان لحظه با تمام ارواحي كه نيايش مي كنند يكي شود ، ارواحي كه جز از طريق دعا هرگز به جمعشان نخواهي پيوست
♦ عبادت ، گستردن جان است بر كرانه ي هستي و آميزش انسان است با اكسير حيات
♦ هر ضعيف و ناچيزي كه در ميان شما عذاب ديده و نابود گشته است ، نيرومندترين و ايستاده ترين چيزي است كه در هستي شماست
♦ راز نيكي تو در اشتياقي است كه با ذات نيرومند و سركش تو گره خورده و اين اشتياق در همه شما يكسان نيست
♦ آن كه گرفتار رنج و عذاب شده اما با ذاتش و هويتش همنواست همانند كشتي است كه سكانش درهم شكسته و در اطراف جزاير و درياها سرگردان است و از هر طرف محاط در خطرها ، اي بسا كه غرق نشود و به قعر دريا فرو نرود
♦ حيات درختان در بخشش ميوه است . آنها مي بخشند تا زنده بمانند ، زيرا اگر باري ندهند خود را به تباهي و نابودي كشانده اند
♦ به فرزند عشق خود توانيد داد، اما انديشه تان را هرگز ، كه وي را افكاري ديگر به سر است ، تفكراتي از آن خويشتن
♦ شما دل به يار خود بسپاريد ، ولي نه براي نگهداري آن ، زيرا فقط گرمي زندگي است كه مي تواند دلها را حفظ كند
♦ اگر سزاوار است آن است كه دوست با جزر زندگي ات آشنا شود ، بگذار تا با مد آن نيز آشنا گردد ، زيرا چه اميدي است به دوستي كه مي خواهي در كنارش باشي ، تنها براي ساعات و يا قلمرو مشخصي ؟
♦ درختان شعرهايي هستند كه زمين بر آسمان مي نويسد و ما آنها را بريده و از آنها كاغذ مي سازيم تا ناداني و تهي مغزي خويش را در آنها به نگارش درآوريم
♦ گروهي از مردمند كه اندكي از ثروت كلان خويش را مي بخشند و آرزويي جز شهرت ندارند . اين خودخواهي و اين شهرت پرستي كه به طور ناخودآگاه گرفتارش هستند بخشش آنان را ضايع مي سازد
♦ و مردم هرگز نمي دانند پيشوا جز ذات عظيم آنها كه به سوي آسمان سير مي كند ، شكاري ندارد
♦ هيچ كس نمي تواند چيزي را به شما بياموزد جز آنچه كه در افق ديد و خرد شما وجود داشته و شما از آن غافل بوده ايد
♦ قلب شما در سكوت و آرامش ، به اسرار روزها و شبها شناخت مي يابد ولي گوشهايتان در حسرت و آرزويند كه آواي چنين شناختي را كه بر قلبهايتان فرود مي آيد ، بشنوند
♦ گنجي كه در اعماق نامحدود شما حبس شده است ، در لحظه اي كه خود نمي دانيد ، كشف خواهد شد
♦ كسي كه بخشش مي كند زماني به نشاط واقعي دست مي يابد كه پس از جستجوي فراوان نيازمندي را پيدا كند كه عطاي وي را بپذيرد .تلاش براي يافتن چنين شخصي ، از ايپار لذت بخش تر است
♦ به پزشك خود ايمان داشته باشيد و به گفته هايش ، كه جز دارويي شفا بخش نيست ، اعتماد كنيد و جرعه تلخ او را با طمانينه و خاطري جمع سركشيد
♦ به هنگام باز ايستادن تنفس ،نفس از تكرار پي در پي آزاد مي شود و تلاش براي آزادي از زنداني مخوف و اوج گرفتن در فضايي گسترده و پر از آثار حيات به سوي پروردگار ادامه مي يابد ، تا بي پرده به وصال برسد
♦ شايد بتوانيد دست و پاي مرا به غل و زنجير كشيد و يا مرا به زنداني تاريك بيافكنيد ولي افكار مرا كه آزاد است نمي توانيد به اسارت در آوريد
♦ آنگاه مردم را درست مي ببيني كه در بلنديهاي سر به آسمان كشيده حضور داشته باشي و نيز در منزلگاههاي دور
♦ جهت الهي شما ، دريايي است پهناور و بي ساحل . ذات الهي شما از ازل پاكيزه بوده است و تا ابد نيز خالص و پاك خواهد ماند
♦ همه آنچه در خلقت است ، در درون شماست و هر آنچه درون شماست ، در خلقت است
♦ گروهي درياي زيباي حقيقت را به درون خود نهان دارند و زلال آنرا در پياله كوچك كلام نمي كنند . به گرماي مهربان سينه ي آنان باشد كه جان به سكوتي موزون ماوي گزيند
♦ اگر از دوست خود جدا شدي ، مبادا كه بر جدايي اش افسرده و غمين گردي ، زيرا آنچه از وجود او در تو دوستي و مهر برانگيخته است ، اي بسا كه در غيابش روشن تر و آشكارتر از دوران حضورش باشد
♦ چه حقير است و كوچك ، زندگي آنكه دستانش را ميان ديده و دنيا قرار داده و هيچ نمي بيند جز خطوط باريك دستانش. در خانه ناداني ، آينه اي نيست كه روح خود را در آن به تماشا بنشيند
♦ با سالخوردگان و افراد با تجربه مشورت كنيد كه چشمهايشان ، چهره ي سالها را ديده و گوشهايشان ، نواي زندگي را شنيده است
♦ كامل ترين پاداش براي انسان ، بخششي است كه بتواند اميال هستي اش را تغيير دهد و خواستهاي دو لب خشكيده از عطش او را دگرگون سازد و تمام زندگي اش را به چشمه هاي هميشه جوشان و ابدي تبديل كند
♦ شكنجه ها عشق به شما روا مي دارد تا به رازي كه در دلهايتان نهفته است پي بريد و بدين وسيله جزئي از قبل حيات باشيد
♦ انسانيت روح خداوند است در زمين.در اعماق روح، شوقي است كه انسان را از ديده به ناديده ، و به سوي فلسفه و ملكوت سوق مي دهد
♦ شما در بسياري از رنجها بر سر دو راهي قرار گرفته ايد ، و اين رنجها جرعه هايي هستند بسيار تلخ و زهرآگين كه پزشكي حكيم و چيره دست بيماريهايي را كه در درونتان ريشه دوانيده اند ، با آنها علاج مي كند
♦ طبيعت با آغوشي باز و دستاني گرم ، از ما استقبال كرده و مي خواهد كه از زيبايي اش لذت بريم.چرا انسان بايد آنچه در طبيعت ساخته شده است را از بين برد ؟
منبع: