بچه كه بوديم ده بزرگترين عدد ما بود پدر مادرمان را ده تا دوست داشتيم از ناظم مدرسه مان ده تا متنفر بوديم يكبار دوستي گفت ده تا فيلم ديده است
تمام بچه هاي مدرسه داد كشيدند كه دروغ نگو ، حتي معلم رياضي هم ده تا فيلم نديده است ،معلم رياضي هم ،البته در گمان ما همه چيز را مي دانست ،تعداد ستاره هاي آسمان شب هاي تابستان گاهي از ده هم بيشتر مي شد ،پدر مي گفت نمي توان درختان جنگلهاي شمال را شمرد ،ما نيز فكر ميكرديم كه تعداد درختان مي بايست بيشتر از ده باشد ،ده عدد خيالي ما بود.بزرگ كه شديم عددهاي ما هم بزرگتر شد.گسترش جريان پول حرمت عددها را از بين برد ،امروزه گوشمان به شنيدن ميليون و ميليارد عادت كرده است ،اما هيچ يك از اين عددهاي بزرگ زيبايي آن عدد ده كودكي را ندارد .تورا به اندازه عدد ده كودكي دوست داردم .