آسمان همچو صفحه دل من
روشن از جلوه هاي مهتابست
امشب از خواب خوش گريزانم
كه خيال تو خوشتر از خوابست
خيره بر سايه هاي وحشي بيد
مي خزم در سكوت بستر خويش
باز دنبال نغمه اي دلخواه
مي نهم سر بروي دفتر خويش
تن صدها ترانه ميرقصد
در بلور ظريف آوايم
لذتي ناشناس و رويا رنگ
مي دود همچو خون به رگهايم
آه ، گويي ز دخمه دل من
روح شبگرد مه گذر كرده
يا نسيمي در اين ره متروك
دامن از عطر ياس تر كرده
بر لبم شعله هاي بوسه تو
مي شكوفد چو لاله گرم نياز
در خيالم ستاره اي پر نور
مي درخشد ميان هاله راز
ناشناسي درون سينه من
پنجه بر چنگ و رود مي سايد
همره نغمه هاي موزونش
گوييا بوي عود مي ايد
آه، باور نميكنم كه مرا
با تو پيوستني چنين باشد
نگه آن دو چشم شور افكن
سوي من گرم و دلنشين باشد
بيگمان زان جهان رويايي
زهره بر من فكنده ديده عشق
مي نويسم بر وي دفتر خويش
جاودان باشي اي سپيده عشق (فروغ )