آسمان را...!
ناگهان آبي است!
از قضا يك روز صبح زود مي بيني
دوست داري زود برخيزي
پيش از آنكه ديگران
چشم خواب آلود خود را وا كنند
پيش از آنكه در صف طولاني نان
باز هم غوغا كنند
در هواي پشت بام صبح
با نسيم نازك اسفند
دست و رويت را بشويي
حوله ي نمدار و نرم بامدادان را
روي هرم گونه هايت حس كني
وسلامي سبز
توي حوض كوچك خانه
به ماهي ها بگويي
سفره ات را وا كني
نان و پنير و نور
تا دوباره
فوج گنجشكان بازيگوش
بر سر صبحانه ات دعوا كنند
دوست داري
بي محابا مهربان باشي
تازه مي فهمي
مهربان بودن چه آسان است...
با تمام چيزها از سنگ تا انسان!
دوست داري
راه رفتن زير باران را
در خيابانهاي بي پايان تنهايي
دست خالي بازگشتن
از صف طولاني نان را
در اتاقي خلوت و كوچك
رفتن و برگشتن و گشتن
لاي كاغذ هاي پاره ها
نامه هاي بي سرانجام پس از عرض سلام...
نامه هاي ساده ي باري اگر جوياي حال و بال ما باشي...
نامه هاي ساده ي ديگر ملالي نيست غير از دوري تو...
گپ زدن از هردري
با هر در و ديوار
بعد هم احوالپرسي
با دوچرخه
با درخت و گاري و گربه
با همه با هركس و هرچيز
هر كتابي را به قصد فال واكردن
از كتاب حافظ شيراز
تا تقويم روي ميز
آب پاشي كردن كوچه
غرق در ابهام بوي خاك
در طنين بي سر انجام تداعي ها
با فرود
قطره قطره
قطره هاي آب
روي خاك
سنگفرش كوچه اي باريك را از نو شمردن
در ميان كوچه اي خلوت
رو به روي يك در آبي
پا به پا كردن
نامه اي با پاكت آبي
پاكت پست هوايي
بر دم يك بادبادك بستن و آن را هوا كردن
يادگاري روي ديوار و درخت و سنگ
روي آجرهاي خانه
خط نوشتن با نوك ناخن
روي سيب و هنداونه
قفل صندوق قديم عكس هاي كودكي را باز كردن
ناگهان با كشف يك لحظه
از پس گرد و غبار سالهاي دور
باز هم از كودكي آغاز كردن
روي تخت بي خيالي
روي قالي تكيه بر بالش
در كنار مادر و غوغاي يكريز سماور
گيسوان خواهر كوچكترت را
با سر انگشتان گيجت شانه كردن
وانار آبداري را
توي يك بشقاب آبي دانه كردن
امتداد نقشهاي روي قالي را
با نگاهي بي هدف دنبال كردن
جوجه ي زرد و ضعيفي را كه خشكيده
توي خاك باغچه
با خواندن يك حمد و سوره چال كردن
فكر كردن
فكر كردن
در ميان چارچوب قاب بارانخورده ي اسفند
خيرگي از ديدن يك اتفاق ساده در جاده
ديدن هر روزه ي يك عابر عادي
مثل يك ياد آوري
در سراشيب فراموشي
مثل خاموشي
ناگهاني
مثل حس جاري رگبرگهاي يك گل گمنام
در عبور روزهاي آخر اسفند
حس سبزي
حس سبزينه
مثل يك رفتار معمولي در آيينه
عشق هم شايد
اتفاقي ساده و عادي است
"قيصر امين پور "