شعر: مولانا
آمده ام كه سر نهم عشق ترا بسر برم
ور تو بگوييم كه ني ني شكنم شكر برم
آمده ام چو عقل و جان وز همه ديده ها نهان
تا سوي جان و ديدگان مشعله نظر برم
آنكه ز زخم تير او كوه شكاف مي كند
پيش گشاد تير او واي اگر سپر برم
در هوس خيال او همچو خيال گشته ام
وز سر رشك نام او نام رخ قمر برم
اوست نشسته در نظر من به كجا نظر كنم
اوست گرفته شهر دل من به كجا سفر برم
داستان كوتاه آموزنده
داستان كوتاه آموزنده71
داستان كوتاه آموزنده61