شاعر: قيصر امين پور
يارا يارا
گاهي
دل ما را
به چراغ نگاهي روشن كن
چشم تار دل را
چو مسيحا
به دميدن آهي روشن كن
بي تو برگي زردم
به هواي تو مي گردم
كه مگر بيفتم در پايت
اي نواي نايم
به هواي تو مي آيم
كه دمي نفس كنم تازه در هوايت
به نسيم كويت اي گل
به شميم بويت اي گل
در سينه داغي دارم
از لاله باغي دارم
با يادت اي گل هر شب
در دل چراغي دارم
باغم بهارم باش
موجم كنارم باشم
اي پادشه خوبان داد از غم تنهايي
دل بي تو به جان آمد وقتست كه باز آيي
مشتاقي و مهجوري دور از تو چنانم كرد
كز دست بخواهد شد پاياب شكيبايي
داستان كوتاه آموزنده
داستان كوتاه آموزنده71
داستان كوتاه آموزنده61