عجب رسميه رسم زمونه
قصه ي برگ و باد خزونه
ميرن آدما ازونا فقط
خاطرهاشون بجا مي مونه
كجاست اون كوچه
چي شد اون خونه
آدماش كجان
خدا مي دونه
بوته ي ياس باباجون هنوز
گوشه ي باغچه توي گلدونه
عطرش پيچيده تا هفت تا خونه
خودش كجاهاست
خدا مي دونه
تسبيح و مهر بي بي جون هنوز
گوشه ي تاقچه توي ايوونه
خودش كجاهاست
خدا مي دونه
پرسيد زير لب يكي با حسرت
از ما آدم ها چي يادگاري مي خواد بمونه
خدا مي دونه