شعر عرفاني سهراب در مورد (عشق ) برگرفته از مجموعه ي مسافر

۶۵ بازديد ۰ نظر

نگاه مرد مسافر به روي ميز افتاد: چه سيبهاي قشنگي!

و ميزبان پرسيد: قشنگ يعني چه؟

قشنگ يعني تعبير ِ عاشقانۀ اشكال

و عشق تنها عشق، ترا به گرمي يك سيب ميكند مأنوس.

و عشق تنها عشق، مرا به وسعت اندوه زندگي ها برد، مرا رساند به امكان يك پرنده شدن.

.  و نوشداروي اندوه؟ صداي خالص اكسير ميدهد اين نوش

خوشا به حال گياهان كه عاشق نورند و دست منبسط نور روي شانۀ آنهاست...

دچار بايد بود

وگرنه زمزمۀ حيات ميان دو حرف حرام خواهد شد

وعشق، سفر به روشني اهتزاز خلوتِ اشياست. و عشق صداي فاصله هاست. صداي فاصله هائي كه غرق ابهامند...

مرا سفر به كجا ميبرد؟ كجا نشان قدم ناتمام خواهد ماند، و بند كفش به انگشتهاي نرم فراغت گشوده خواهد شد؟

كجاست جاي رسيدن، و پهن كردن يك فرش

و بي خيال نشستن...


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد