غزل زندان زندگي از (شهريار )

مشاور شركت بيمه پارسيان

غزل زندان زندگي از (شهريار )

۸۶ بازديد ۰ نظر

تا هستم اي رفيق نداني كه كيستم

روزي سراغ وقت من آئي كه نيستم

در آستان مرگ كه زندان زندگيست

تهمت به خويشتن نتوان زد كه زيستم

پيداست از گلاب سرشكم كه من چو گل

يك روز خنده كردم و عمري گريستم

طي شد دو بيست سالم و انگار كن دويست

چون بخت و كام نيست چه سود از دويستم

گوهرشناس نيست در اين شهر شهريار

من در صف خزف چه بگويم كه چيستم

 


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد