غزل دوست نديدم از (شهريار )

مشاور شركت بيمه پارسيان

غزل دوست نديدم از (شهريار )

۶۳ بازديد ۰ نظر

به تيره بختي خود كس نه ديدم و نه شنيدم

ز بخت تيره خدايا چه ديدم و چه كشيدم

براي گفتن با دوست شكوه ها به دلم بود

ولي دريغ كه در روزگار دوست نديدم

وگر نگاه اميدي بسوي هيچكسم نيست

چرا كه تير ندامت بدوخت چشم اميدم

رفيق اگر تو رسيدي سلام ما برساني

كه من به اهل وفا و مروتي نرسيدم

مني كه شاخه و برگم نصيب برق بلا بود

به كشتزار طبيعت ندانم از چه دميدم

يكي شكسته نوازي كن اي نسيم عنايت

كه در هواي تو لرزنده تر ز شاخه بيدم

ز آب ديده چنان آتشم كشيد زبانه

كه خاك غم به سرافشان چو گرد باد دويدم

گناه اگر رخ مردم سيه كند من مسكين

به شهر روسيهان شهريار روي سپيدم


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد