دل من در دل شب
خواب پروانه شدن مي بيند
مهر در صبحدمان داس به دست
خرمن خواب مرا مي چيند
آسمانها آبي
پرمرغان صداقت آبي است
ديده در آينه ي صبح تو را مي بيند
از گريبان تو صبح صادق
مي گشايد پر و بال
تو گل سرخ مني
تو گل ياسمني
تو چنان شبنم پاك سحري
نه
از آن پاك تري
تو بهاري
نه
بهاران از توست
از تو مي گيرد وام
هر بهار اين همه زيبايي را
هوس باغ و بهارانم نيست
اي بهين باغ بهارانم تو!
حميد مصدق
داستان كوتاه آموزنده
داستان كوتاه آموزنده71
داستان كوتاه آموزنده61