شعر زيباي خيال انگيز از (رهي معيري )

مشاور شركت بيمه پارسيان

شعر زيباي خيال انگيز از (رهي معيري )

۸۶ بازديد ۰ نظر

خيال انگيز

 

خيال انگيز و جان پرور، چو بوي گل سراپايي

نداري غير از آن عيبي، كه مي­داني كه زيبايي

 

من از دلبستگي هاي تو با آيينه دانستم

كه بر ديدار طاقت سوز خود، عاشق تر از مايي

 

به شمع و ماه حاجت نيست بزم عاشقانت را

تو شمع مجلس افروزي، تو ماه مجلس آرايي

 

منم ابر و تويي گلبن، كه مي­خندي چو مي­گريم

تويي مهر و منم اختر، كه مي­ميرم چو مي­آيي

 

مه روشن، ميان اختران پنهان نمي­ماند

ميان شاخه هاي گل مشو پنهان،كه پيدايي

 

كسي از داغ و درد من، نپرسد تا نپرسي تو

دلي بر حال زار من، نبخشد تا نبخشايي

 

مرا گفتي، كه از پير خرد پرسم علاج خود

خرد، منع من از عشق تو فرمايد، چه فرمايي؟

 

من آزرده دل را، كس گره از كار نگشايد

مگر اي اشك غم امشب، تو از دل عقده بگشايي

 

رهي، تا وارهي از رنج هستي، ترك هستي كن

كه با اين ناتواني ها، به ترك جان توانايي

 

  •  


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد